فاخته جان هرچه بلد بودم از ذهنم پرید بس که ننوشتم. حکایت تنبلی نیست، که این روزها از فرط پرکاری نحیفتر هم شدهام. نمیدانم چرا مدام عرق میکنم. این روزها انگار دیوارهای خانه به هم نزدیک شدهاند، خانه دم دارد، و امان از این سکوت که این خانه را و این اتاق را زیر سایه خودش کشیده. فاخته جان چرا اینها را دارم برای تو میگویم؟ شما که در حال کوچ هستید. گفتید دعا کنم رفتن ساده شود. دیگر از آلودگی اینجا دور میشوید. هیچکس «راس» را دوست ندارد
نامههای بی جواب - 6
من همین پایین منتظرم
خانه ,هم ,روزها ,فاخته ,جان ,تو ,این روزها ,که این ,فاخته جان ,اینها را ,چرا اینها
درباره این سایت